بهشت كوير ،خبر را دريابيد

ياد داشتهايي از طبيعت زيباي دهستان خبر

احمد تنبل مردی بود که دست به هیچ کاری نمی زد ، بالاخره زنش از دست او عاصی شد و او را از خانه بیرون انداخت ، احمد تنبل رفت و رفت و رفت تا به بیابانی رسید دید لش خری افتاده است و کمی آن طرفت تر چوب وچماق روی زمین است . از ترس جانش روی چوی و چماق نوشت : هزار تا کشتم ، دو هزار تا زخمی و سه هزار تا فراری .... !؟ بعدش کنار لش خر خوابید و چوب و چماق را بالا سرش گذاشت . بعد از مدتی  دیوی از آنجا رد می شد دید مردی خوابیده ، خواست او را بخورد چشمش به نوشته روی چماق افتاد پا به فرارگذاشت رفت و به رئیس دیوها گفت رئیس دیو ها به چند نفر دستور داد بدوناینکه باعث ناراحتی مرد شون اورا بیاورند ، چند تا دیو سفید راه افتادند و رفتند و احمد لعنتی را با خود آوردند ، احمد که فهمیده بود دیوها از او می ترسند  تا رسید دستور خوراک داد . پس از خوردن حمام گرم خواست ، دیوها هم دستور اورا اجرا می کدند. رئیس دیوهای سفید گفت : این مرد برای چنگ به دردمان می خورد . به احمد گفت پس فردا با دیوهای سیاه بجنگد.

روز جنگ احمد گفت پاهایم را محکم به اسب ببندید و دستهایم را آزاد بگذارید ، به همین ترتیب احمد جلوی لشکر دیوهاییسفید به راه افتاد.ناگهان دید لشکر دیوهای سیاه می آیند ، خیلی ترسید و از ترس به کنده درختی آویزان شد تا اسب را نگهدارد ، اما کنده درخت پوسیده بود و ازریشه در آمد دیوهای سیاه دیدند مردیجلوی لشکر دیوهای سفید درختی را کنده و می آید از ترس پا به فرار گذاشتند. و شکست خوردند.

دیوهای سفید پیروز و خوشحال به خانه برگشتند ، احمد را که از ترس زیر خود را خراب کرده بود و آنرا به جای "عرق مردی"  به دیوها جا زده بود به حمام فرستادند . رئیس دیوها سفید به دیگران گفت این مرد خیلی خطر ناک است باید آنرا بکشیم .احمد این حرفهارا شنید ، نیمه های شب یک کنده درخت جای خود زیر لحاف گذاشت ، و خود گوشه ای پنهان شد. دیوها سنگ بزرگی آوردند و روی رختخواب احمد که درونش کنده درخت بود انداختند ، و فرارکردند احمد از جایی که پنهان شده بود با صدای بلند گفت : کمی کمرم نرم شد ، دیوهای این را شنیدند و خیلی ترسیدند، و فرار کردند. احمد آمد و کلیدهارا برداشت در های اتاقها را باز کرد و کسانی که زندانی بودند آزاد کرد و هرچه ثروت داشتند برداشت و به خانه برد.

نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

.... کلاس سوم و چهارم دبستان بودم یه روز طرفای عصر بود که بابام بهم گفت " بچه خرا از گرسنگی مردند برو بازشون کن ببر توی رودخونه تا کمی بچرند"آخه اون روزا مثل حالا نبود که صدای قژ قژ موتور و ماشینا هر لحظه توی خیابون و کوچه ها آسایش مردم رو سلب کنه. مردای آبادی محصولات خودشونو با خر به مناطق دیگه حمل می کردند تا استان هرمزگان و فارس پیاده می رفتند تا شکم ماها رو سیر کنند. بنا بر این هرکسی چند تا خر داشت ،گرچه زندگی سخت بود و فقر بیداد می کرد اما دور از غوغای تمدن امروز بود .  از طرفی هم پدر بزرگم از سیرجان آمده بود لازم بود یه سری بهش بزنم ، یه پیر مرد مهربون که منو خیلی دوست داشت خدا بیامرز دوتا زن گرفته بود مادر بابام که مرده بود و یه زن دیگه که ازش بچه ای نداشت. گفتم برم ببینم برام چی آورده ، خرا رو تو رودخونه ول کردم و دویدم سمت خونه پدر بزرگم ، پیر مرد تا منو دید بوسم کرد و گفت از کجا می ای بابم گفتم تو رودخونه جلوی خرام ، ( اینوعمداً گفتم تا هرچی که قرار بود بهم بده زودتر بده تا برم ) زنش داخل اتاق بود رو کرد به او و گفت مانو یه چیزی بیار بچم بخوره باید بره خراش میرن خونه باباش کتکش می زنه ، نمیدونم زن پدبزرگم اون تو چیکار می کرد چرا لفتش می داد ،دل تو دلم نبود،مرتب بزاقم ترشح می کرد، منم از ترس اینکه خرا برن خونه و حالگیری بشه آویزون بودم ، نزدیک بود فریاد بزنم و بگم زود باش دیگه . بالاخره زن پدر بزرگم از تو اتاق اومد بیرون یه سیب کوچولو گذاشت تو دستم وگفت بگیر للو جانم برو خونتون . ناگفته نمونه وقتی پدر بزرگم زنش می رفت مسافرت با ما مهربون بود من همیشه می رفتم پیشش و قتی زنش بود ، بینمون شکر آب می شد. القصه یه نگاه سیب کردم یه سیب کوچولو که یه طرفشو نمی دونم موش خورده بود یا گنجشک  تو دستام محکم گرفته بودم و به طرف رودخانه می دویدم ، آب دهنم داشت از لب و لوچه ام سرازیر می شد ، توی دهنم مزه خوش طعم سیب داشت لحظه به لحظه بیشتر می شد چند بار تصمصم گرفتم گازش بزنم اما دلم نشد ، رسیدم تو رودخونه خوشبختانه خرهام هنوز می چریدند ، اومدم کنار رودخونه نشستم اول سسبمو شستم گذاشتم بغل دستم روی شنهای سفید و تمیز که آب رودخونه هر لحظه اونارو می شست، پیش خودم گفتم بذار صورتمو که از فرط دویدن عرق زده بود بشورم بعد با خیال راحت سیبو بخورم ، پشت سرم یکی از خرا داشت بوته پونه وحشی را می خورد صدای کروپ کروپ دهنش رو می شنیدم ، بی خیالش شدم  چند بار آب سرد رودخونه را به صورتم زده و از چند تا نفس عمیق کشیدم تا خوب سیبه بچسبه شاید نیم تا یک دقیقه شستن صورتم طول کشید ، در حالیکه داشتم امواج رودخونه رو نگاه می کردم دستمو بردم تا سیبو بردارم دیدم خبری نیست ؟! نگاه کردم دیدم جای سنگ کلوخ ، هاج واج شده بودم ، خدای من ، بسم الله ، سیبم کجا رفت ؟ همین الان گذاشتمش اینجا ، یه لحظه به فکرم رسید شاید افتاده تو رودخانه آخه جایی گذاشته بودم که وقتی آب موج می زد به آن می رسید ، چند صد متر همراه جریان آب دویدم هیچ خبری نبود ، نامید برگشتم ، طعم سیبی که توی دهنم بود به تعم تلخ گسی تبدیل شد دهنم خشک ، و بی مزه بود چنتا تا فحش آبدار به بخت خودم دادم . نزدیک همون خری که اون لحظه پشت سرم می چرید رسیدم ، یهو متوجه شدم آب سفید رنگی از گوشه لبش می ریزد چیزی تو دهنشه ، خوب نگاه کردم  دیدم بله سیب منه دیگه آخرشه ، خره جوری  با لذت و سرو صدا سیبو می خورد که دهنم آب افتاد ، بغض تو گلوم گیر کرده بود .دنبال یه سنگ نسبتاً بزرگ و گرد گشتم تو فاصله نیم متری در حالیکه خره داشت آخرین قطعات سیب را با ملچ و ملوچ می خورد سنگو وسط پیشونیش زدم چنان ضربه محکم بود که سنگ برگشت به سمت خودم  خره یه صدای داد و تکه کوچکی از هسته سیب که خوردنش برای خر هم سخته رو زمین افتاد .

 

کنار رودخانه برگشتم توی اون حال و حوای بچگی در حالیکه اشک توی چشام جمع شده بود به فقر لعنت فرستادم .


نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:خری که سیب مرا خورد , ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

گفتگو با نیکی کریمی‌

از بعضی جهات خیلی شبیه هم هستند. هر دو عین زندگی جریان دارند. اتفاقاتی که در زندگی می‌افتد، مثل یک لیگ و بازی فوتبال است. خطاهایمان چیست، اینکه کی گل بزنیم، باخت‌ها و بردها و نقاط ضعف و قوت‌مان، موفقیت‌هایمان و حریف‌مان و… اینها خیلی شبیه زندگی روزمره و سالانه ماست. طبعاً سینما هم چون شبیه زندگی است و همین ویژگی‌ها را دارد.

 

نیکی کریمی : بین تهران و لندن زندگی می‌کنم

 

 

وقتی نیکی کریمی در ابتدای برنامه هفت در بررسی و تحلیل اولین فیلم در حال اکرانش نام خبر‌ورزشی را به زبان آورد و گفت اخبار جام‌جهانی‌ را در این روزنامه می‌خواندم، جرقه مصاحبه ورزشی با او در ذهن ما نقش بست و به همین بهانه و البته به دلیل اقبال مردم نسبت به این فیلم و شروع هفته دوم نمایش سوت پایان در سینماها با هم گفت‌وگویی ورزشی با خبر ورزشی داشت. گفت‌وگویی که با سوت پایان شروع شد و به فوتبال کشید…

* بگذارید ابتدا از نام فیلم شما شروع کنیم. چرا سوت پایان؟
در زمان یک‌ماهه پیش‌تولید فیلم، بازی‌های جام‌جهانی در جریان بود. وقتی با عوامل کار صحبت می‌کردم، این ویژگی را در نقش اصلی گنجاندیم که او هم مثل همه مردم تحت تأثیر فوتبال و جام‌جهانی است. بعداً‌ در برنامه‌ریزی کار طوری جلو رفتیم که سکانس پایانی فیلم در فیلمنامه شب فینال جام‌جهانی ۲۰۱۰ همزمان شود. یعنی «سوت پایان» جام‌جهانی با سوت پایان زندگی این فرد با هم زده می‌شد و این‌طوری اسم فیلم را هم گذاشتیم سوت پایان.

* حالا که اسم فیلم‌تان را ورزشی انتخاب کرده‌اید، این امکان هست که شما برای فیلم‌های بعدی سراغ سوژه‌های ورزشی بروید؟

فکر نمی‌کنم! دو، سه سال پیش آقای کیارستمی طرحی را با من در میان گذاشت که بسیار زیبا بود. بچه‌ای که دچار بیماری است، با یک فوتبالیست سرشناس توسط خانواده‌اش مواجه می‌شود و در جریان این برخوردها اتفاقات جالبی می‌افتد. من آن زمان احساس کردم اگر بخواهم وارد این فضا شوم باید اطلاعات زیادی از فوتبال داشته باشم که ندارم! تا الان تعداد زیادی فیلم ورزشی یا مستند دیده‌ام که به اطلاعاتم افزوده‌؛ اما برای ساخت یک فیلم باید باز هم بیشتر اطلاعات داشته باشم.

*مستند مارادونا را دیده‌اید؟

بله، من در جشنواره‌های مختلف داخلی و خارجی بارها داور بوده‌ام و مستندهای زیادی دیده‌ام. مثلاً یک مستند هم از کانتونا دیده‌ام. به نظرم اگر مستندی خوب ساخته شود، حتماً ماندگار خواهد شد و بارها خودم نیز سر ذوق آمده‌ام تا مستندی بسازم. کسی چه می‌داند، شاید یک روز هم مستندی ورزشی ساختم!

*شما برای شرکت در فستیوال‌های مختلف هنری به شهرهای مختلف دنیا می‌روید که فوتبالی هم هست. آیا در جریان این سفرها به ورزشگاه هم رفته‌اید؟

حقیقتاً هنوز پیش نیامده ولی خیلی دوست دارم. من بین تهران و لندن زندگی می‌کنم. به کرات پیش آمده که زمان بازی چلسی – آرسنال در لندن بوده‌ام. بارها به خودم گفته‌ام این بازی را بروم از نزدیک ببینم‌؛ اما نشده که به ورزشگاه بروم. دوست هم داشتم به ورزشگاه بروم ولی نشده… فکر می‌کنم واقعاً دیدنی است. حتماً در سفر بعدی می‌روم.

*چند درصد سینماگران، فوتبال را دنبال می‌کنند؟

خیلی زیاد. رشته اصلی من تنیس است و بازی‌های آن را دنبال می‌کنم از جمله گرانداسلم‌ها را‌؛ اما پیگیر اخبار فوتبال هم هستم. هرکس در رشته‌ای تخصصی دارد؛ اما همه فوتبال را دوست دارند. مثلاً سال قبل سر کار آقای کمال تبریزی به نام «خیابان‌های آرام» در ارمنستان بودیم و می‌دیدم که همه آقایان به شدت پیگیر نتایج فوتبال بودند و مدام بعد از هر صحنه فیلمبرداری از بازی‌ها می‌پرسیدند!

*بازی‌های ملی چطور؟ خودتان دنبال نمی‌کنید؟

پدرم مدال قهرمانی بوکس در سطح آسیا دارد. یعنی در کنار علاقه و تحصیل در ادبیات، همیشه حال و هوای ورزشی در منزل ما بود و نتایج فوتبال را هم دنبال می‌کردیم اما من شخصاً خیلی اهل فوتبال نیستم.

*اما می‌گویند خیلی فوتبالی هستید…

نه این‌طور نیست.

*حتی ملی؟

چرا، بازی‌هایی که همه ملت روی آن تمرکز می‌کنند من هم دنبال می‌کنم، ‌مثل استرالیا ولی نه همه بازی‌ها.

* رنگ مورد علاقه؟

(با خنده) آمده‌اید اینجا که این یکی را بپرسید! خب بنویسید آبی را دوست دارم.

* خارجی‌ها چطور؟

رئال، چلسی و آرسنال. بازی‌های منچستر را هم دوست دارم

*خیلی عجیب است شما در لندن زندگی می‌کنید و منچستریونایتد را دوست دارید. لندنی‌ها از این تیم متنفرند!

این قانون در مورد من صدق نمی‌کند. واقعاً تیم خاصی را دوست ندارم. من فقط بعضی بازی‌ها را دنبال می‌کنم‌؛ مثلاً بازی‌های منچستر- آرسنال، چلسی-  آرسنال یا رئال – بارسلونا.

*بین چهره‌های ورزشی به چه کسی علاقه بیشتری دارید؟

واقعاً نمی‌توانم شخص خاصی را اسم ببرم. آدم‌های زیادی داریم که در رشته‌های مختلف کارشان را به خوبی انجام می‌دهند و برایم قابل احترام هستند ولی اجازه بدهید اسم از کسی نبرم.

حتی فوتبال؟

‌به‌خصوص در فوتبال!

* شهاب حسینی نقش اول مرد فیلم شما بود. او چقدر به فوتبال علاقه دارد؟

از خودشان بپرسید بهتر است ولی زمان کار می‌دیدم که با علاقه نتایج جام‌جهانی و بازی‌ها را دنبال می‌کند.

* بعضی کارشناسان معتقدند بین فوتبال و سینما وجوه مشترک زیاد است. دوربین‌ها، تهیه‌کننده و کارگردان و بازیگران شما مثل مدیرعامل، سرمربی و فوتبالیست‌های ما هستند. نظر شما چیست؟

از بعضی جهات خیلی شبیه هم هستند. هر دو عین زندگی جریان دارند. اتفاقاتی که در زندگی می‌افتد، مثل یک لیگ و بازی فوتبال است. خطاهایمان چیست، اینکه کی گل بزنیم، باخت‌ها و بردها و نقاط ضعف و قوت‌مان، موفقیت‌هایمان و حریف‌مان و… اینها خیلی شبیه زندگی روزمره و سالانه ماست. طبعاً سینما هم چون شبیه زندگی است و همین ویژگی‌ها را دارد.

* استاد علی نصیریان می‌گفت «بعضی وقت‌ها نمایش تیم‌های اروپایی شبیه باله روسی می‌شود»…

البته اگر خوب بازی کنند نه مثل بعضی تیم‌های ما!

* بله، ایشان هم مثال از تیم‌های اروپایی و بارسلونا می‌آورد. البته مقابل شما نمی‌شود حرف از بارسلونا بزنیم!

(باخنده) کسی نمی‌تواند بگوید بارسلونا بد است. نمی‌شود که!

* بعد از اکران «سوت پایان» نقاط ضعف و قوت فیلم‌تان را چطور دیدید؟ پس از دیدن واکنش‌های مردم و صحبت با آنها به چه نقطه‌ای رسیدید؟ فکر می‌کنید اینها چقدر به شما برای کار بعدی‌‌تان کمک می‌کند؟

تجربه لذت‌بخشی بود و البته بسیار سخت. برای ساخت فیلم، انرژی مضاعفی لازم داشتم ولی خوشبختانه یک گروه خوب و حرفه‌ای کارها را خیلی راحت‌کرد. الان هم پخش حرفه‌ای هدایت‌فیلم خیلی کمک کرده. در کل خدا خیلی دستم را گرفته و کمکم کرد و از این «اولین» فیلم من که روی پرده رفت، خیلی راضی هستم. خدا را شکر.

* نیکی کریمی از این به بعد فقط به فکر کارگردانی خواهد بود؟

نه، به بازیگری هم ادامه خواهم داد. من بازیگری را دوست دارم.

نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

يك پسر كوچك از مادرش پرسيد: چرا گريه مي كني
مادرش به او گفت : زيرا من يك زن هستم .
پسر بچه گفت: من نمي فهمم
مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هيچگاه نخواهي فهميد
بعدها پسر كوچك از پدرش پرسيد : چرا مادر بي دليل گريه مي كند
پدرش تنها توانست به او بگويد : تمام زن ها براي هيچ چيز گريه مي كنند
پسر كوچك بزرگ شد و به يك مرد تبديل گشت ولي هنوز نمي دانست چرا زن ها بي دليل گريه مي كنند
بالاخره سوالش را براي خداوند مطرح كرد و مطمئن بود كه خدا جواب را مي داند
.او از خدا پرسيد : خدايا چرا زن ها به آساني گريه مي كنند؟
خدا گفت زماني كه زن را خلق كردم مي خواستم كه او موجود به خصوصي باشد
بنابراين شانه هاي او راآن قدر قوي آفريدم تا بار همه دنيا را به دوش بكشد.
و همچنين شانه هايش آن قدر نرم باشد كه به بقيه آرامش بدهد
من به او يك نيروي دورني قوي دادم تا توانايي تحمل زايمان بچه هايش راداشته باشد
ووقتي آن ها بزرگ شدند توانايي تحمل بي اعتنايي آن ها را نيز داشته باشد
به او توانايي دادم كه در جايي كه همه از جلو رفتن نااميد شده اند او تسليم نشود و همچنان پيش برود
. به او توانايي نگهداري از خانواده اش را دادم حتي زماني كه مريض يا پير شده است بدون اين كه شكايتي بكند
به او عشقي داده ام كه در هر شرايطي بچه هايش را عاشقانه دوست داشته باشد حتي اگر آن ها به او آسيبي برسانند
. به او توانايي دادم كه شوهرش را دوست داشته باشد و از تقصيرات او بگذرد و هميشه تلاش كند تا جايي در قلب شوهرش داشته باشد
.به او اين شعور را دادم كه درك كند يك شوهر خوب هرگز به همسرش آسيب نمي رساند اما گاهي اوقات توانايي همسر ش را آزمايش مي كند وبه او اين توانايي را دادم كه تمامي اين مشكلات را حل كرده و با وفاداري كامل در كنار شوهرش با قي بماند و در آخر به او اشك هايي دادم كه بريزد
.اين اشك ها فقط مال اوست و تنها براي استفاده اوست در هر زماني كه به آن ها نياز داشته باشد
. او به هيچ دليلي نياز ندارد تا توضيح دهد چرا اشك مي ريزد
خدا گفت : زيبايي يك زن در چشمانش نهفته است زيرا چشم هاي او دريچه روح اوست
، ودر قلب او جايي كه عشق او به ديگران در آن قرار دارد.

 


نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

فقط صبح زود که حرارت زمین هنوز در پایین‌ترین حدّ قرار دارد بنزین بزنید.  به خاطر داشته باشید که در تمام پمپ‌بنزین‌ها مخزن سوخت در زیر زمین قرار دارد.  هرچه زمین سردتر باشد، بنزین غلیظ‌تر و متراکم‌تر است.  وقتی هوا گرم می‌شود، بنزین منبسط می‌گردد.  بنابراین، خرید بنزین در بعد از ظهر و حتّی شب که هنوز هوا کاملاً سرد نشده و بر بنزین اثر نگذاشته، سبب می‌شود که یک لیتر شما واقعاً یک لیتر نباشد.  در صنعت نفت، گرانش معیّن و حرارت بنزین، گازوئیل و سوخت هواپیما، اتانول و سایر محصولات نفتی نقشی مهم ایفا می‌کند.

 

هر درجه حرارت که افزایش یابد منفعت زیادی نصیب این صنعت می‌کند.  امّا جایگاههای سوخت دارای دستگاه جبران حرارت در پمپ‌هایشان نیستند.

 

وقتی مشغول بنزین زدن هستید، دستگیره را تا آخر فشار ندهید.  اگر نگاه کنید میبینید دارای سه درجه است: کُند، متوسّط و تند.  در حالت کُند میزان تبخیر را که در اثر پمپ شدن بنزین حاصل می‌شود به حدّاقلّ می‌رسانید.  همهء شیلنگ‌ها دارای محلّ بازگشت بخار هستند.  اگر سریع بنزین بزنید، مایع دیگری که وارد مخزن بنزین شما شده بخار می‌شود.  این بخار مکیده شده وارد مخزن زیرزمینی می‌شود به طوری که وقتی شما بنزین می‌زنید، در واقع به آن میزان که دستگاه نشان می‌دهد بنزین نزده‌اید.

 

یکی از مهم‌ترین نکات برای بنزین زدن این است که وقتی باک اتومبیل نصفه است بنزین بزنید.  دلیل آن این است که، هرچه بنزین بیشتری داخل باک باشد، هوای کمتری فضای خالی آن را اشغال میکند.  بنزین به مراتب سریع‌تر از آنچه که تصوّر میکنید تبخیر می‌شود.  مخازن ذخیرهء بنزین دارای سقف داخلی شناور هستند.  این سقف به عنوان نقطهء صفر بین بنزین و جوّ عمل می‌کند تا تبخیر را به حدّاقل برساند.  برخلاف جایگاه‌های بنزین، اینجا که من کار میکنم، هر تانکری که ما بارگیری میکنیم دارای دستگاه جبران حرارت است تا هر گالن عملاً به میزان یک گالن باشد.

 

نکتهء دیگری که باید یادآوری کنم این است که اگر تانکر بنزین در حال تخلیه به مخزن بنزین باشد و شما هم در جایگاه سوخت باشید، در آن موقع بنزین‌ نزنید.  به احتمال زیاد بنزینی که تخلیه می‌شود سبب می‌گردد که بنزین داخل مخزن به هم بخورد و آنچه از آشغال و آلودگی که معمولاً ته‌نشین می‌شود، بالا بیاید و قسمتی از آن نصیب اتومبیل شما شود.


نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: چهار شنبه 23 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

در این مطلب به راه های جلوگیری از سرماخوردگی اشاره می کنیم که خواندن آن می تواند خیلی جالب و باور نکردنی باشد. 


۱ - پیاده روی تند؛
تحقیقات جدید نشان داده، پیاده روی تند با افزایش ایمنی بدن از سرماخوردگی جلوگیری می کند، اما متوجه باشید که نباید بدوید، زیرا فشار بیش از حد، باعث مریض شدن می شود. اگر علاوه بر گرفتگی صدا علائم دیگری نیز دارید بهتر است در تخت خواب بمانید.
2 - از تخلیه هم زمان سوراخ های بینی، پرهیز کنید؛
به هنگام گرفتگی بینی، فین کردن هر ۲ سوراخ بینی هم زمان می تواند ترشحات را داخل سینوس ها پرتاب کند و احتمال عفونت را افزایش می دهد. به جای آن از داروهای رفع احتقان استفاده و یا هم سوراخ بینی را به نوبت تخلیه کنید.

 ۳ - حمام آب گرم بگیرید؛
بررسی نشان داده، که هوای مرطوب و ولرم مانند مصرف زیاد مایعات هنگام سرماخوردگی، بدن را سم زدایی می کند سونای بخار هم می تواند مفید باشد.

 ۴ - آب میوه داغ مصرف کنید؛
محققان می گویند، خوردن یک لیوان آب سیب و انگور سیاه داغ، علائم سرماخوردگی را مانند سرفه، گلودرد و آب ریزش بینی برطرف می کند.

 ۵ - مصرف فلفل؛ فلفل دلمه ای قرمز، موادغذایی سرشار از ویتامین Cمدت و شدت علائم سرماخوردگی و آنفلوآنزا را کاهش می دهد. موادغذایی دیگری که تقویت کننده ایمنی بدن می باشند عبارتند از ماست، زردچوبه، سیر، آویشن، چای سبز و کدو.

 ۶ - خواب: تحقیقات نشان می دهد افرادی که خواب کمتری می کنند ۳ برابر بیشتر دچار سرماخوردگی می شوند. 

 

نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

 

  خواص درمانی پنیرک

گیاهی است که به حالات خودرو در جنگلها و اراضی غیر مزروع می روید و از ارتفاع آن تا شصت سانتی متر میرسد. ریشه های آبدار و سفید رنگی دارد و ساقه آن استوانه ای شکل وراست است. برگهای آن بزرگ و دارای دم برگ است و گلهای ان به رنگ گلی مایل به بنفش و دارای خصوص تیره است این گلها پس از خشک شدن به رنگ آبی در می آیند در کاشان به این گیاه مولجه می گویند.

خواص درمانی: پنیرک حاوی موسیلاژ( لعاب نباتی) و ویتامین های A , B , C است از برگ و گل این گیاه در طب استفاده می شود پنیرک ضد سرفه و مرهم سینه است خاصیت مسهلی و نرم کننده دارد دم کرده آن برای کسانی که دچار یبوست و دارای معده و روده های تنبلی هستند توصیه می شود.
جوشانده آن باری عفونتهای مثانه و اسهال خونی و سرفه های شدید مفید و موثر است. برگ و ریشه پنیرک را اگر به شکل ضماد در آورید و روی دمل و یا کورک بگذارید فورا سر باز می کند چون خاصیت مسهلی دارد و برای ورم مجاری گوارش و ادرار مفید است.

 

http://www.weeds.ir/photos/Malva%20neglecta/golazin_1356.jpg

خواص درمانی بو مادران

گیاهی خودرو می باشد و در دشت ها و کنار جاده ها و مناطق کوهستانی بیشتر می روید گلهای آن به رنگ سفید است که سر شاخه های آن به شکل چتر نمایان می شود گلهای آن مصرف طبی دارد.

خواص درمانی: خواص اصلی این گیاه ضد تشنج قابض نیرو بخش تب بر و قاعده اور است بعضی افراد دم کرده آن را در موقع ناراحتی شکم و دل درد و اسهال استفاده می کنند.
برای درمان زخم های چرکی در پا و بو اسیر چرک دار 30 تا 40 گرم بو مادران خشک را در یک لیتر آب به مدت ده دقیقه بجوشانید سپس زخم را با آن شستشو دهید و پانسمان کنید همچنین پماد آن برای دردهای رواتیسمی استفاده می شود

خواص درمانی آويشن

 

گیاهی است که در جنگلها واراضی غیر مزروع به طور خودرو می روید و ساغه آن بنفش است و گلهای آن گلبهی رنگ است و برگهای آن بیضی شکل و در مقابل دیکدیگر قرار می گیرند و در ایران آویشن کوهی بیشتر در شهرهای لاهیجان و طالش و آستارا می روید.

خواص درمانی: گلهای خشک و آویشن کوهی دارای خاصیت نیروبخشی خلط آور ضد تشنج و مقوی معده است. دم کرده آن برای درمان نفخ شکم و انواع سو هضم و اسهال و اختلالات روده و قاعدگیهای سخت موثر و مفید است. کسانیکه روماتیسم دارند و یا مبتلا به ورم مفاصل شده اند می توانند به آسانی خود را با ضماد آویشن کوهی تازه معالجه کنند و برای این کار باید گل و برگ آویشن را در ظرفی بریزند و روی حرارت قرار دهند و آنرا تا گرم آست روی ناحیه ای که درد می کند بگذارند وببندند. در ضمن برای بر طرف کردن تلخی دم کرده جوشانده گل آویشن کوهی می توانید از عسل استفاده کنید.

 

نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

کشته شدن هابیل بله دست قابیل= 3900 سال قبل از میلاد

رخ دادن طوفان نوح در زمین = 2040 سال قبل از میلاد

بعثت حضرت ابراهیم(ع) = 2085 سال قبل از میلاد

تولّد حضرت اسماعیل(ع) = 2000 سال قبل از میلاد

تولّد حضرت یوسف(ع) = 1887 سال قبل از میلاد

قیام حضرت موسی (ع) = 1652 سال قبل از میلاد

قتل عام یهودیان = 1127 سال قبل از میلاد

بنای معبد سلیمان طراح آن حضرت داوود است = 973 سال قبل از میلاد

تولّد حضرت عیسی(ع) = سال اوّل میلادی محسوب میشود

تخریب بیت الاقصی = 70 سال بعد از میلاد

تولّد حضرت محمّد(ع) = سال 570 میلادی

بعثت حضرت محمِد(ع) = سال 611 میلادی

رحلت حضرت محمّد(ع) = سال 632 میلادی

نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

آیا میدانید که:

1-  سوره ای که حرف ((میم)) درآن نسیت سوره ((کوثر)) است.

2-سوره ای که حرف ((ف)) در آن نیست سوره ((حمد)) است.

3- سوره ای که در تمام آیه های آن کلمه الله است سوره ((مجادله)) است.

4- سوره ای که سم الله ندارد، سوره (( توبه)) است.

5- به نهج البلاغه  ((برادر قرآن)) گفته میشود.

نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

در یک حادثه کم سابقه یک نوزاد در کشور الجزایر با چهار پا به دنیا آمد...

به گزارش آتی نیوز،یک زن الجزایری در ایالت "باتنه" واقع در 430 کیلومتری پایتخت الجزائر،کودکی چهار پا را به دنیا آورد.

روزنامه الشروق الیومی چاپ الجزایر در شماره صبح روز گذشته خود اعلام کرد که پزشكان تولد اين نوزاد غيرطبيعي را ناشي از رشد ناقص دو جنين دوقلو و تلفيق يكي از دوقلوها در ديگري دانسته اند.
 

 
به نوشته این روزنامه، این کودک الجزایری که اکنون تحت مراقبت ویژه پزشکی قرار دارد دارای یک سر و قلب مشترک است.

پزشكان ابراز خوش بيني كرده اند با برداشتن دوپای اضافی، اين نوزاد بتواند به زندگي طبيعي باز گردد.

 

نویسنده: حسين عليمرداني ׀ تاریخ: شنبه 19 شهريور 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , khabrman.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com